اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 11 سال و 28 روز سن داره

خاطرات اميرعلي خان

اولين شستشوي دوتايي

گل پسرم ديروز براي اولين بار وقتي كه رفته بودم دوش بگيرم بيدار شدي و گريه اي ميكردي كه از صدجاي چشمهاي نازت اشك ميباريد . زودي پريدم بيرون و با خودم بردمت به مكان شستشوي خانوادگي . اولش كه شوك شده بودي . و وقتي گذاشتمت توي آب دوباره غصه دار شدي . بعد كم كم كه ويندوزت بالا اومد داشتي خودت رو به سمت آب پرت ميكردي . ديگه بزرگ شدي و راحت تو آب نشستي و منم به كارام رسيدم و بعد به پاكيزگي شما گل پسر پرداختم و بعد باهم خارج شديم .   ديروز نميدونم چرا به محض اينكه از كنارت دور ميشدم نق ميزدي . من دلم طاقت نمياورد و برميگشتم پيشت . هيچ كاري نكردم . حتي تا ساعت 9 خودم هم هيچي نخورده بودم. تا وقتي كه بابايي بياد.اي به قربونت ك...
15 ارديبهشت 1393

13 آذر 1392-چهارشنبه –اولين مرواريد خوشگل پسملي و اولين برف پاييزي زندگي آقا پسر گل

تقريبا روزهاي آخر هشت ماهگيتو به سر ميبري . 4 روز ديگه ميري تو 9 ماهگي .روز چهارشنبه 13 آذر بود كه خاله فاطمه خونمون بود و خاله جون گفت كه دندون اميرعلي رو زير انگشتم حس كردم . من باور نكردم و با خودم گفتم كه آخه فاطمه جون از كجا ميتونه بفهمه ! ولي گويا حس مادري قوي داشته و متوجه شده بود . روز پنجشنبه 14 آذر بود كه اولين برف زندگي تو باريدن گرفته بود و چه برف قشنگي بود و ما تو اين هواي قشنگ با احمد پسر خاله رفتيم كرج . خيلي خوب بود . روز پنج شنبه آبجي انسيه هم براي بار دوم منو متوجه حضور مرواريدهاي خوشگلت كرد . ايندفعه با دقت بيشتري به جستجوي مرواريدهاي خوشگل پسر پرداختم و كلي ذوق كردم. و به عمه شيما و بابايي خبر دادم   . ...
13 آذر 1392
1