دوشنبه 19- اسفند -1392- روزهاي سخت مريض شدن گل پسرم
الهي قربون اين گريه هات برم . هر دفعه هم كه ياد اون روزها ميافتم بازم غصم ميگيره. اين عروسكه كه دستته براي اميرمحمده . اميدوارم اونم هرجا كه هستش سلامت باشه. اين روز آخره و دكترها دستور مرخصي دادند و تو هم خوشحال بودي.الهي هميشه شاد باشي. اين عكسها رو به در و ديوار استيشن پرستاري چسبونده بودند كه براي سرگرم كردنت ، تو رو ميبردم تا ببينيشون. اميرعلي من در دومين روز از 12 ماهگيش به سر ميبره . هفته پيش ، اولين ساعتهاي 12 اسفند بود كه يهويي شب از خواب بيدار شدي و استفراغ كردي ، خيلي وحشتناك و در حجم زياد بود . همش دعا دعا كردم كه ديگه تكرار نشه ولي دوباره ساعت سه و نيم صبح بود كه تكرار شد و اين مسئله منو چنان...