يكشنبه 13 بهمن 1392- روزهاي آخر ده ماهگي - در يك ماه براي سومين بار دكتر رفتيم
يك هفته ميشد كه كتوتيفن و پروسپان و قطره بيني مصرف ميكردي ولي خوب نشده بودي . روز يكشنبه برات از دكتر حليمي وقت گرفتم . ساعت سه و نيم وقتمون بود ولي ساعت چهار بود كه رسيديم مطب دكتر . خدا رو شكر كه اميرحسين هم باهامون اومد. خيلي به من سخت گذشت . وقتي رسيديم چهار نفر تو مطب بودند كه چون ما وقت گرفته بوديم آخرين نفر قرار نگرفتيم و بعد از دو نفر ميتونستيم بريم پيش دكتر . يه نفر هم كه داخل بود ميشد سه نفر . تو همين مدت كم فقط براي لحظاتي آروم بودي و باقي زمان رو دائم در حال جنب و جوش و زورگويي به ماماني بودي . دوست داشتي بزارمت روي زمين كه چهاردست و پا بري . يا دوست داشتي پريز هاي برق رو دست بزني . به يه سمت كه ميگرفتمت يهويي تغيير جهت ميد...